آمدن یا نیامدنت؟؟؟
گناه پشت گناه
برای نیامدنت
دل درگیر میان این دو انتخاب
کدام آخر؟
آمدنت یا نیامدنت؟!
من اصلِ انتظار تو را برده ام زِ یاد
با انتظارهای فراوانم از شما …
شاید او آمده و بار دگر برگشته
شاید او آمده و بار دگر برگشته
وای بر حال من و تو که اگر بر گشته
نصف یک روز در این شهر اقامت کرده
سر شب آمده و وقت سحر برگشته
زانوی غم به بغل داشته در ندبه خویش
گریه کرده است و با دیده تر برگشته
اللهم عجل لولیک الفرج
منتظر واقعی حواست باشه...
وقـتے مـنـتـظـر تـوے این جامعـﮧ یـﮧ نـگـاه بـﮧ اطـرافـش مـیکـنـﮧ بـعـد خـودش
تـو دلش مـیگـﮧ مـن چـقـدر غـریـبـم !
.
.
.
.
.
.
تـا میگـﮧ …
یـهو یـه صـدایے میگـﮧ :
بـنـده خـدا نـمیدونـے آقـات چقـدر غـریـبـﮧ !!!
حـواست هـسـت ؟!
کـﮧ
گــ✿ــل زهـرا
دلـواپـس مـاست …؟!
حـواسـمـان بـه دلـمـان بـاشـد …
هیچ داری از دل مهدی زهرا خبر؟؟؟
هیچ داری از دل مهدی خبر؟
گریه های هر شبش را تا سحر؟
او که ارباب تمام عالم است
من بمیرم، سر به زانوی غم است
شیعیان! مهدی غریب و بی کس است
جان مولا معصیت دیگر بس است
شیعیان! بس نیست غفلت هایمان؟
غربت و تنهایی مولایمان؟
ما عبید و عبد دنیا گشته ایم
غافل از “مهدی زهرا” گشته ایم…
سلام آقا جان:((
ممکنه منتظر مهمان عزیزی بود ولی مهیای پذیرش او نبود ؟!
البته که غیر ممکنه !
افسوس که ما ” غیر ممکن ” رو ممکن ساختیم و ” ممکن ” رو غیر ممکن …
در وبلاگی چه زیبا نوشته شده بود که :
” امام زمان آمدنی نیست ، بلکه آوردنی است. “
و این جمعه هم گذشت …
از تو بر ما گذری بود ،نمی دانستیم
آسمــــان ، از تو خبر داشت
ولی مــا از تــــو
سهم مان بی خبری بود، نمی دانستیم
آب و جاروی در خانه ما شاهد بود
از تو بر ما گذری بود ،نمی دانستیم
این همه چشم به راهی نگرانم کرده
خــود ایــن هم نظـــری بــود
نــمی دانستیـــم …
گلِ زیبای نرگس
بهار؛
همه ی طراوتش را مدیون یک گل است :
گلِ زیبای نرگس، در تقویمِ انتظار …
«اللهم عجل لولیک الفرج»
باغبان گلشن ما می آید آخر
مژده باد ای عاشقان آن یار ما می آید آخر
مقتدا و رهبر و سالار ما می آید آخر
گرچه این دوران ما را سایه ظلمت گرفته
روشنی بخش سرای تار ما می آید آخر
این جهان ما شده ویرانه از ظلم ستمگر
بهر آبادانیش معمار ما می آید آخر
ای گروه منتظر با تزكیه آماده گردید
راحتِ روح و تن تبدار ما می آید آخر
منصب فرمانروایان جهانی هیچ و پوچ است
چون امیر و سید و سردار ما می آید آخر
این كویر خشك ما چون باغ جنت می شود
باغبان گلشن و گلزار ما می آید آخر
مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا... شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا 
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمدهام، درد میکشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمیکنم
حق میدهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی ندادهام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینهای گم نمیشوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانهات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا