زمین می لرزد و بی مهابا از تكان های بی احساسش، تمام زندگی را در روستاهای آذربایجان شرقی بر سر مردم آوار می كند.
چه دردناك و دل خراش است دیدن كودكانی گریان كه مادر مادر كنان در ویرانه ها و خرابه های زمین لرزه مادر را صدا می كنند تا شاید بارقه امیدی با شنیدن صدای ‘جانم’ در زندگی ویران شده شان بتابد… شاید هیچ كس از افرادی كه اكنون همه چیزشان را این گونه در این گرداب هولناك حوادث طبیعی روزگار از دست داده اند، حتی تا پیش از دقایقی پیش از زلزله حتی فكرش را هم نمی كرد كه بی خداحافظی از عزیزشان این گونه جدا شوند.چه دردناك است و زجرآور، دیدن حال و روز مردان و زنان عزیز از دست داده كه این چنین خاك غم بر سر می ریزند و در سوگ عزیزانشان بر تلی از خاك، ناله می كنند.آرزوهای بر باد رفته پدری كه در انتظار قبولی تنها فرزندش در دانشگاه بود و شوقی كه در هنگام انتخاب رشته هفته گذشته اش انجام داده بود را با كدام كلمات می توان توصیف كرد، و كدام جملات، بار اندوه را از دلش خواهد تكاند؛ بی شك جز اعطای صبر الهی هیچ درمانی این آلام را التیام نخواهد داد.
|