دختر 11 سالهای که همه را مبهوت کرد
le="font-family: tahoma,arial,helvetica,sans-serif;">
حاج آقا قرائتی تعریف می كرد: در ستاد نماز گفتیم، آقازادهها، دخترخانمها، شیرینترین نمازی که خواندید، برای ما بنویسید. یک دختر یازده ساله یک نامه نوشت، همه ما بُهتمان زد، دختر یازده ساله، ما ریشسفیدها را به تواضع و کرنش واداشت.
نوشت که ستاد اقامه نماز! شیرینترین نمازی که خواندم این است كه:
قرآن یک آیه دارد میگوید: کسانی که برای خدا حرکت کنند مهرش را در دلها میگذاریم به شرطی که اخلاص داشته باشد، نخواسته باشد خودنمایی کند، شیرینکاری کند، واقعا دلش برای نماز بسوزد، پُز نمیخواهد بدهد. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا» مریم/۹۶ یعنی کسی که ایمان دارد، «وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» کارهایش هم صالح است، کسی که ایمان دارد، کارش هم شایسته است، «سَیَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَانُ وُدًّا»، «وُدّ» یعنی مودت، مودتش را در دلها میگذاریم. لازم نیست امام فقط امام خمینی باشد. منِ، بچه یازده ساله هم میتوانم در فضای خودم امام باشم.
شاگرد شوفر نگاه کرد و دید كه دختربچه وسط اتوبوس نشسته و دارد وضو میگیرد، پرسید: دختر چه میکنی؟ گفت: آقا من وضو میگیرم، ولی سعی میکنم آب به كف اتوبوس نچکد. بعدش هم میخواهم روی صندلی، نشسته نماز بخوانم. شاگرد شوفر یک كمی نگاهش کرد و چیزی به او نگفت. به راننده گفت: عباس آقا، ببین این دختر بچه دارد وضو میگیرد.
راننده هم همینطور که جاده را میدید، در آینه هم دختر را میدید. مدام جاده را میدید، آینه را میدید، جاده را میدید، آینه را میدید. مهر دختر در دل راننده هم نشست. راننده گفت: دختر عزیزم، میخواهی نماز بخوانی؟ صبر كن، من میایستم. ماشین را کشید کنار جاده و گفت: نمازت را بخوان دخترم، آفرین.
چه شوفرهای خوبی داریم، البته شوفر بد هم داریم که هرچه میگویی: وایسا، گوش نمی دهد. او برای یک سیخ کباب میایستد، اما برای نماز جامعه نمیایستد. در هر قشری همه رقم آدمی هست.
دختر میگفت: وقتی اتوبوس ایستاد، من پیاده شدم و شروع کردم به نماز خواندن. یک مرتبه اتوبوسیها نگاهش کردند. یكی گفت: من هم نخواندم، دیگری گفت: من هم نخواندم. شخص دیگری هم گفت: ببینید چه دختر باهمتی است، چه غیرتی، چه همتی، چه ارادهای، چه صلابتی، آفرین، همین دختر روز قیامت، حجت است. خواهند گفت: این دختر اراده کرد، ماشین ایستاد. یکی یکی آنهایی هم که نماز نخوانده بودند، ایستادند به نماز. دختر می گفت: یک مرتبه دیدم پشت سرم یک عده دارند نماز میخوانند. می گفت: شیرینترین نماز من این بود که دیدم، لازم نیست امام فقط امام خمینی باشد. منِ، بچه یازده ساله هم میتوانم در فضای خودم امام باشم.
منبع: خبرگزاری جهان