تا کربلا
گفتم تا کربلا چقدر راه است ؟
گفت چند لحظه !
هرکجا باشی مهمان اویی ! رو به قبله بایست و سه بار بگو : « صلی الله علیک یا ابا عبدالله »
ıllıllı برکات ظهور مهدی موعود در کلام امام حسین(ع) ıllıllı
ıllıllı برکات ظهور مهدی موعود در کلام امام حسین(ع) ıllıllı
امـام حـسـین علیـہ السـلام در بـیان آنـچــہ هـنـگـام ظهـور امـام زمـان علیـہ السـلام رخ مـى دهـد فـرمـود : بـركت از آسـمـان بــہ سـوى زمـین فـرو مـى ریزد، تـا آن جـا كـہ درخـت از مـیوہ فـراوانـى كـہ خـداونـد در آن مـى افـزاید، مـى شـكنـد.(مـردمـ) مـیوہ زمـسـتـان را در تـابـسـتـان و مـیوہ تـابـسـتـان را در زمـسـتـان مـى خـورنـد و این مـعنـاى سـخـن خـداونـد اسـت كهـ: (و اگـر مـردمـِ آبـادى هـا ایمـان مـى آوردنـد و تـقـوا پیشــہ مـى كردنـد، بـركت هـایى از آسـمـان و زمـین بــہ روى آنـان مـى گـشـودیمـ، لیكن تـكذیب كردنـد).
مـخـتـصر بـصائر الدرجـاتـ، ص 51
می گویند دختران عرب دلشان که می گیرد، غصه که می افتد به جانشان، راه کج می کنند سوی حرم تو آقا!
دریاب این دل را …
می گویند دختران عرب دلشان که می گیرد، غصه که می افتد به جانشان،
راه کج می کنند سوی حرم تو آقا!
می نشیند یک گوشه چادرشان را روی صورتشان می کشند هی می گویند یا عباس ادرکنی، ادرکنی بحق اخیک الحسین،
اصلا حرم ات معروف است به عقده گشایی و باز کردن سفره دل…
می گویند شیعیان مدینه کارشان که گیر می کند روزگار که سخت می گیرد، یک راست می روند پشت دیوارهای بقیع ستون دوم روبروی حرم نبوی آدرس مزار مادرتان است می روند و مادرتان را قسم می دهند به شما به شمایی که مشگل گشای دلهایی…
می گویند شما کاشف الکرب حسینی آقا… می گویند هر که می رود کربلا غم های دلش حواله می شود به سوی حرم شما، عقده های دلش باز می شود در آن صحن، دلش آرام می گیرد…
یا عباس!
کرب هایم را برایت آورده ام
غصه هایم را آورده ام
نه راهی به مدینه دارم نه به کربلا . مانده ام در این شهر پر التهاب. مانده ام در این خستگی
نذر کرده ام برای دل خسته ام، نذر کرده ام امشب بنشینم گوشه ای و برای دل خسته ام بخوانم:”
یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِکْشِفْ لی کَرْبی بِحَقِ اَخْیکَ الْحُسَیْنِ”
دریاب این دل را
آقا جانم:
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی ...
میلاد مسعود ولی نعمت ما، آقا امام رضا(ع) بر همگان مبارک
بی پناهم، خسته ام،تنهابدادم میرسی ؟
گر چه آهونیستم اماپراز دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوهابه دادم میرسی ؟
ازکبوترهاکه میپرسم نشانم میدهند
گنبدو گلدسته هایت رابه دادم میرسی ؟
من دخیل
التماس رابه چشمت بسته ام
هشتمین دردانه
زهرابه دادم میرسی ؟
بزن زنگو ...خیلی وقته منتظرته...
سلام آقا جان سلامی به گرمی حضورتان ای خورشید پنهان
می دانم لایق نیستم که خود را منتظر بنامم ؛
ولی یوسف زهرا دل ما اسیرتان است ؛
مگر می شود فرزند حیدر و زهرا باشید و بر محب خود سخت بگیرید؟
اصلا من بد آقا جون ؛ من نافورم .، من گنهکار
شما را به خوب ها قسم می دهیم که بیایید آقا جان
(زنی که جز به قرآن تکلّم نکرد…)
(زنی که جز به قرآن تکلّم نکرد…)
(زنی که۲۰سال به قرآن تکلّم کرد)
شخصى زنى را در بادیه تنها دید، گفت: کیستى؟
جواب داد:«وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ.»«بگو سلام بزودى میدانید!»
از قرائت این آیه فهمیدم که می گوید: اوّل سلام کن، سپس سئوال!
که سلام دادن علامت و وظفیه شخصى است که بر دیگرى وارد میشود.
به او سلام کردم و گفتم: در این بیابان آن هم تنها چه میکنى؟ پاسخ داد:«مَنْ یَهْدِ اللهُ فَمالَهُ مِنْ مُضِلٍّ.»
«کسى را که خدا هدایت کند گمراه کنندهاى براى او نیست.»
از این آیه شریف دانستم که راه را گم کرده ولى براى یافتن مقصد به حضرت حقّ امیدوار است.
گفتم: از جنّى یا آدم؟
جواب داد:یابَنى آدم خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِد.»«اى فرزندان آدم زینتتان را نزد هر مسجد بردارید.»
از قرائت این آیه فهمیدم که از آدمیان است.گفتم: از کجا میآیى؟
پاسخ داد:«یُنادَونَ مِنْ مَکان بِعید»«از جایى دور ندا داده میشوند.»
فهمیدم از راه دور میآید.گفتم: کجا میروى؟
جواب داد:«ولِلّهِ عَلى النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ اِلَیْهِ.»
«بر مردم است که براى خداوند حج به جاى آورند، البته کسى که استطاعت به سوى آن پیدا کند.»
فهمیدم قصد خانه خدا دارد.
گفتم: چند روز است حرکت کردهاى؟
گفت :«وَ لَقَدْ خَلَقْنا السَّمواتِ وَالا ْ َ رْضَ وَ ما بَیْنَهُما فى سِتَّةِ اَیّام.»
«ما آسمانها و زمین و هر چه را بین این دو است در شش روز خلق کردیم.»
فهمیدم شش روز است از شهرش حرکت کرده و به سوى مکه مىرود.پرسیدم غذا خوردهاى؟
جواب داد:«وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا یَاْکُلُونَ الطَّعامَ.»
«ما پیامبران را مثل فرشتگان بدون بدن قرار ندادیم تا غذا نخورند.»فهمیدم چند روزى است غذا نخورده است.
گفتم: عجله کن تا تو را به قافله رسانم.
جواب داد:«لایُکَلِّفُ اللهُ نَفْساً اِلاّ وُسْعَها.»«خداوند هیچ کسى را بیشتر از طاقتش تکلیف نمىکند.»
فهمیدم که مثل من در حرکت تندرو نیست و طاقت ندارد.به او گفتم: بر مرکب من در ردیف من سوار شو تا به مقصد برویم.
پاسخ داد:«لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ اِلاّالله لَفَسَدَتا.»«اگر در آسمان و زمین چند خدا غیر از خداى یگانه بود فاسد مىشدند.»
آگاه شدم که تماس بدن زن و مرد در یک مرکب یا یک خانه و یک محل موجب فساد است.
به همین علّت از مرکب پیاده شدم و به او گفتم: شما به تنهایى سوار شوید.
وقتى سوار شد گفت:«سُبْحْانَالَّذى سَخَّرَ لَنا هَذا وَ ما کُنّا لَهُ مُقْرِنینَ.»
«منزه است خداوندى که براى ما این (کشتیها) را مسخر گردانید و ما هرگز قادر به تسخیر آن نبودیم.»
وقتى به قافله رسیدیم گفتم: در این قافله آشنایىدارى؟
جواب داد:«وَ ما مُحَمَّدٌ الاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الّرُسُلُ.»
«محمد نیست مگر رسولى و قبل از او رسولانى دیگر بودهاند.»
«یا یَحْیى خُذِالْکِتابَ بِقَّوة.»«اى یحیى کتاب را باقوّت بگیر.»«یا مُوسى اِنّى اَنااللهُ..»
«اى موسى منم خداوند.»«یا داوُودُ اِنّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فى الا ْ َرْضِ.»
«اى داوود ما تو را در زمین جانشین و خلیفه قرار دادیم.»
از قرائت این چهار آیه دانستم که چهار نفر آشنا به نام محمد و داوود و یحیى و موسى دارد.
چون آن چهار نفر نزدیک آمدند این آیه را خواند:«اَلْمالُ وَ الْبَنُونُ زینَةُ الْحَیوةِ الدُّنْیا.»
«مال و فرزندان زینت زندگانى دنیوى هستند.»
فهمیدم این چهار نفر فرزندان او هستند.به آنها گفت:«یا أَبَتِ اسْتاجِرْهُ إنَّ خَیْرَ مِنْاسْتَاْجَرْتَ الْقَوِىُّ الاَْمینَ.»
«اى پدر، موسى را به خدمت گیر بهترین کسى که باید به خدمت برگزینى کسى است که امین و توانا باشد.»
فهمیدم به آنها گفت: به این مرد امین که زحمت کشیده و مرا تا اینجا آورده مزد دهید.
آنها هم به من مقدارى درهم و دینار دادند و او حسّ کرد کم است.
گفت:«واللهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ.»«خداوند براى کسى که بخواهد، پاداش را دوچندان گرداند.»
فهمیدم مىگوید به مزد او اضافه کنید.
از رفتار آن زن سخت به تعجب آمده بودم و به فرزندانش گفتم: این زنِ با کمال که نمونه او را ندیده بودم کیست؟
جواب دادند: این زن، فضّه خادم حضرت زهرا(س) است که بیست سال است جز با قرآن سخن نگفته است.
منبع: قرآن پژوهان شمال
راحلان طریق عشق می دانند که ماندن نیز در رفتن است
الان دنبال چیزهای دیگرم، می دونم قدش نیستم و مدتها طول میکشه که قدش بشم ولی امان از تشنگی که آدم را هوایی میکنه
این روزهای تشنگی، همش آرزو میکنم
کاش تشنه شوم
کاش تشنه شوم
کاش تشنه شوم
….و می دانی راز ها را همه در خزانه ی مکتومی نهاده اند که جز با مفتاح تشنگی گشوده نمی شود….
… اگر کشاکش ابتلاعات است که مرد می سازد،پس یاران، دل از سامان برکنیم و روی به راه نهیم…
راحلان طریق عشق می دانند که ماندن نیز در رفتن است
جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلی
و این اوست که ما را کشکشانه به سوی خود می خواند
اینجا حیرت کده ی عقل است…
و تا “خود” باقی است، این “حیرت” باقی ست
صحرای کربلا به وسعت تاریخ است و کار به یک یا لیتنی کنت معکم ختم نمی شود
…دیگر به جای آنکه با زبان، «زیارت عاشورا» بخوانی، در خیل اصحاب آخر الزمانی حسین علیه السلام، با دل به زیارت عاشورا برو
نوشته ی قاصدک-الرحیل
هزار تکه شد این من، به لطف آینه هایت
چقدر خوب شد آری، نگاهتان به من افتاد
همان دقیقه که چشمم درست کنج گهرشاد
بدون وقفه به باران، امان گریه نمی داد
هزار تکه شد این من، به لطف آینه هایت
از دل ما که چیز زیادی نمانده ولی… عجیب دلتنگتان هستم….
نوشته ی قاصدک-الرحیل