رفاقت یک گنجشک..
28 بهمن 1392
رفاقت یک گنجشک..
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت!
پرسیدند : چه می کنی ؟؟؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم …
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد.
گفت : …شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟ پاسخ میدهم : هر آنچه از من بر می آمد !!!!!
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت!
پرسیدند : چه می کنی ؟؟؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم …
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد.
گفت : …شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟ پاسخ میدهم : هر آنچه از من بر می آمد !!!!!