...شب بعد درویشی نزد من آمد و گفت: من علم کیمیا، سیمیا، هیمیا و لینیا دارم و آماده ام به شما بدهم، مشروط به اینکه ثواب کار دیشب خود را به من بدهید.
02 شهریور 1393
یکی از دوستان مرحوم رجبعلی خیاط از او نقل کرده که فرمود:
شب ها در مسجد جمعه تهران می نشستم و حمد و سوره مردم را درست می کردم. شبی دو بچه در مسجد باهم دعوا می کردند. یکی از آنها مغلوب شد و برای اینکه کتک نخورد آمد پهلوی من نشست. من از فرصت استفاده کردم و از او خواستم حمد و سوره اش را بخواند. این کار همه وقت آن شب مرا گرفت. شب بعد درویشی نزد من آمد و گفت: من علم کیمیا، سیمیا، هیمیا و لینیا دارم و آماده ام به شما بدهم، مشروط به اینکه ثواب کار دیشب خود را به من بدهید. به او گفتم نه! اگر اینها به درد من می خورد، به من نمی دادی…