عنایات حضرت فاطمه الزهرا(س)
از زبان راوی داستان……………………….
حدود دو سال هست که ساکن مجیدیه هستیم و با یک خانواده ی ارمنی که انسانهای شریفی هستند همسایه هستیم ، حدود یک سال پیش دختر همسایه به بیماری مبتلا گردید که باعث فلج شدن هردو پایش شد از آن روز مداوا و درمان و رفتن ازاین دکتر به آن دکتر شروع شد ، اما فایده ای نداشت .
پارسال یه روز (ایام فاطمیه) که مرد همسایه داشت میرفت سرکار من هم از در خانه بیرون میرفتم که باهم روبه رو شدیم وبعد از سلام و احوالپرسی جویای حال دخترش شدم گفت: این همه دکتر گران قیمت هیچ فایده ای نداشته و دخترم هنوز قادر به حرکت نیست .
گفتم میخوای یک دکترخوب بهت معرفی کنم که میتونه این دردو درمان کنه گفت اگرچنین هست و فکر میکنی میتونه خوب بگو بهم ، گفتم ما مسلمونا یک بانوی بزرگوار داریم به اسم حضرت زهرا ( س) اگربه او متوسل بشی واز او بخوای حتما مشکلت حل میشه .وقتی این رو شنید لبخندی زد و سوار ماشینش شدو گفت :ازاین همه دکتر متخصص چه کاری براومد که از توسل بربیاد ؟ ولی دوستام چند تادکتر خوب که از اروپا اومدنو بهم معرفی کردن میرم پیش اونا ببینم چیکار میکنند اینو گفت و خداحافظی کرد و رفت .
من هم به دنبال کارم رفتم و دیگه از اونها خبری نداشتم تااینکه چند هفته بعد اومد در خونمونو با من کار داشت ، رفتم دم در و بعداز سلام و احوالپرسی جویای حال دخترش شدم ، با چشم گریان گفت : ازآن روز که باهم صحبت کردیم من سراغ چندتا متخصص رفتم اما اثری نداشت درصف انتظار یکی از همین دکترا بودمو دخترم هم درکنارم خواب بود ، ناگهان یاد حرفای تو افتادم و دردلم متوسل شدم به همان کسی که گفتی
گفتم:ای خانم بزرگواری که فلانی تورو معرفی کرده و من اسمت رو بلد نیستم ، من تاجر فرش هستم نذر میکنم که اگر دخترم را شفا بدهی ، برای تمام صحن های حرمت فرش دستباف هدیه میکنم درهمین حال و هوای خودم بودم که دخترم مرا تکان داد به خودم آمدم دخترم گفت بابا ببین من راه میرم ، اون خانم گفت که بابات از من خواسته تورو خوب کنم ازجات بلند شو،منم بلند شدم و تونستم راه برمو روی پاهام وایستم . وحالا ازتو برای معرفی کردن این خانم خیلی ممنونم ، ازت خواهش میکنم آدرس حرمشون رو بده تا نذرمو ادا کنم
اینجا دیگه من بودم که زار میزدم ای مرد تو بی خبری که خانم باکرامت ما زهرای اطهر(س) نه که حرم نداره بلکه قبر مشخصی هم نداره