نباید به هیچ بنده ای تکیه کرد...
09 اسفند 1392
برادران یوسـف وقتـی میخواسـتند یوسف را به چـاه بیفکنند، یوسف لبـخندی زد.
یهودا (یکی از برادران) پرسید: چـرا خندیدی؟ اینجا که جای خـنده نیـست! یوسـف
گفت: روزی در فکر بودم چگونه کسـی میتواند به من اظهار دشـمنی کند با اینکه
برادران نیرومندی دارم! اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد، تا بدانم که
نباید به هیچ بنده ای تکیه کرد…
یهودا (یکی از برادران) پرسید: چـرا خندیدی؟ اینجا که جای خـنده نیـست! یوسـف
گفت: روزی در فکر بودم چگونه کسـی میتواند به من اظهار دشـمنی کند با اینکه
برادران نیرومندی دارم! اینک خداوند همین برادران را بر من مسلط کرد، تا بدانم که
نباید به هیچ بنده ای تکیه کرد…