هرگاه خواستی بدانی نزد من چه جایگاهی داری ، بنگر من در نزد تو چه جایگاهی دارم.
خوشا به حال کسانی که امام رضا علیه السلام آنها را یاد می کند. چه افتخاری از این بالاتر؟ یک یاد مولایمان به تمام دنیا می ارزد. جا دارد کسی از شوق اینکه مولا یادش کند جان دهد. کاش در دعاهای مولایمان ماهم جایی داشتیم. اما ماکجا و حضرت عشق کجا؟ مگر می شود امام مهربانمان، گوشه چشمی به ماهم بیندازد؟ باورش سخت است. اما نا امیدی که در این بارگاه جایی ندارد. خودش راه اینکه ما را یاد کند را بیان فرموده است. مولایمان یك معیار اساسى و همگانى بیان فرموده و هر كس در هر جا و در هر شرایطى مى تواند خود را بدان محك بزند.
یکی از یاران حضرت رضا علیه السلام می گوید : خدمت حضرت رضا علیه السلام عرض کردم ، مرا از دعا فراموش ننماید . امام علیه السلام فرمود : آیا گمان داری که من تو را فراموش می کنم؟
با خودم فكر كردم كه این بزرگوار براى شیعیانش دعا میكند، من هم كه از شیعیانش هستم پس براى من دعا میكند. لذا به حضرت عرض كردم: من فكر نمیكنم كه شما مرا از دعا فراموش كنید.
امام فرمود: از كجا فهمیدى كه تو را از دعا فراموش نمیكنم؟ عرض كردم: من شیعه ى شما هستم، شما هم براى شیعیانتان حتماً دعا میكنید، پس براى من هم دعا میكنید
حضرت فرمود: آیا راه دیگرى به نظرت میرسد كه از آن بفهمی من تو را دعا میكنم؟
گفتم: نه، راه دیگرى به نظرم نمیرسد.
حضرت فرمود:
هرگاه خواستی بدانی نزد من چه جایگاهی داری ، بنگر من در نزد تو چه جایگاهی دارم.
دل، پُل ارتباطی بین ما و مولایمان است. هر کسی باید به دل خودش نگاه كند! ببیند چقدر مولا را دوست دارد و او را یاد می کند به همان میزان امام رضا علیه السلام نیز به او محبت می ورزد. از این رو معلوم می شود کسی که به خاطر محبت امام رضا علیه السلام از گناهی دست کشد، آقا هم او را یاد می کند. کسی که با مولایش عهد ببند واجبات و تکالیفش را بهتر انجام دهد امام مهربانمام هم او را یاد می کند.
نکته ای که باید بدن توجه نمود این است که این معیار و ملاک برای تمام اهل بیت علیهم السلام است. از این رو هر کس می خواهد ببیند چه موقعیت و جایگاهی پیش امام زمان ارواحنافداه دارد می تواند خود را با این ملاک بسنجد و تطبیق دهد.
هرکه دوست دارد بداند آن حضرت از او خشنود است یا ناراضى ؟ راه تشخیصش همین است که امام رضا علیه السلام بیان فرموده است .
باید توجه نمود که میزان محبوبیّت و مقبولیّت هرکسی نزد امام زمانش به میزان ارج و منزلتى است كه امام عصر ارواحنافداه نزد او دارد. از این رو می توان با انجام تکالیف و تلاش برای دوری از گناهان، و یاد و دعا برای ظهور آن عزیز غایب از نظر مشمول عنایات و دعاهاى حضرت قرار گرفت.
تقدیم به قلب های دلتنگ ضامن آهو...
عشق رسوایی محض است كه حاشا نشود
عاشقی با اگر و شاید و اما نشود
شرط اول قدم آن است كه مجنون باشیم
هر كسی دربه در خانه ی لیلا نشود
دیر اگر راه بیفتیم ، به یوسف نرسیم
سر ِ بازار كه او منتظر ما نشود
لذت عشق به این حسِّ بلاتكلیفی ست
لطف تو شاملم آیا بشود؟ یا نشود؟
من فقط روبه روی گنبد تو خم شده ام
كمرم غیر در ِ خانه ی تو تا نشود
هرقدر باشد اگر دور ِ ضریح تو شلوغ
من ندیدم كه بیاید كسی و جا نشود
بین زوّار كه باشم كرمت بیشتر است
قطره هیچ است اگر وصل به دریا نشود
مُرده را زنده كُنَد خوابِ نسیم حرمت
كار اجاز شما با دَم ِ عیسا نشود
امن تر از حرمت نیست ، همان بهتر كه
كودكِ گمشده در صحن تو پیدا نشود
بهتر از این؟! كه كسی لحظه ی پابوسیِ تو
نفس آخر خود را بكِشد پا نشود
دردهایم به تو نزدیك ترم كرده طبیب
حرفم این است كه یك وقت مداوا نشود!
من دخیل ِ دلِ خود را به تو طوری بستم
كه به این راحتی آقا گره اش وا نشود
بارها حاجتی آورده ام و هر بارش
پاسخی آمده از سمت تو ، الّا نشود
امتحان كرده ام این را حرمت ، دیدم كه
هیچ چیزی قسم حضرت زهرا نشود
آخرش بی برو برگرد مرا خواهی كُشت
عاشقی با اگر و شاید و اما نشود
(محمد سولی)
تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم!!!
” هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد، تو او را خراب کردی، خدایا، به هر که و به هرچه دل بستم، تو دلم را شکستی، عشق هر کسی را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتی، هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، در سایه امیدی، و به خاطر آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را برهم زدی، و در طوفان های وحشتزای حوادث رهایم کردی، تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و هیچ خیری نداشته باشم و هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم… تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم و به جز تو آرزویی نداشته باشم، و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم، و جز در سایه توکل به تو، آرامش و امنیت احساس نکنم… خدایا ترا بر همه این نعمتها شکر می کنم.”
شهیدچمران
سه درس از یک دیوانه
آوردهاند که شیخ جنید بغدادی، به عزم سیر، از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او. شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند: او مردی دیوانه است. گفت: او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.
شیخ پیش او رفت و سلام کرد. بهلول جواب سلام او را داد و پرسید: چه کسی هستی؟ عرض کرد: منم شیخ جنید بغدادی.فرمود: تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد میکنی؟ عرض کرد: آری..
بهلول فرمود: طعام چگونه میخوری؟ عرض کرد: اول «بسمالله» میگویم و از پیش خود میخورم و لقمه کوچک برمیدارم، به طرف راست دهان میگذارم و آهسته میجوم و به دیگران نظر نمیکنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمیشوم و هر لقمه که میخورم «بسمالله» میگویم و در اول و آخر دست میشویم. بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود: تو میخواهی که مرشد خلق باشی؟ در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمیدانی. سپس به راه خود رفت. مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است.
خندید و گفت: سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید. بهلول پرسید: چه کسی هستی؟ جواب داد: شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمیداند. بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را میدانی؟ عرض کرد: آری. سخن به قدر میگویم و بیحساب نمیگویم و به قدر فهم مستمعان میگویم و خلق را به خدا و رسول دعوت میکنم و چندان سخن نمیگویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت میکنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد. بهلول گفت: گذشته از طعام خوردن، سخن گفتن را هم نمیدانی. سپس برخاست و برفت. مریدان گفتند: یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت: مرا با او کار است، شما نمیدانید.
باز به دنبال او رفت تا به او رسید.بهلول گفت از من چه میخواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمیدانی، آیا آداب خوابیدن خود را میدانی؟ عرض کرد: آری. چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه خواب میشوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (علیهالسلام) رسیده بود بیان کرد. بهلول گفت: فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمیدانی.
خواست برخیزد که جنید دامنش را بگرفت و گفت: ای بهلول من هیچ نمیدانم، تو قربهالیالله مرا بیاموز. بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم. بدان که اینها که تو گفتی همه فرع است واصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود. جنید گفت: جزاک الله خیراً! و ادامه داد:در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درستباشد وگرنه هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد. ودر خواب کردناینها که گفتی همه فرع است؛اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسدهیچ بشری [دوست، همسر، فرزند، والدین، همکار، ….] نباشد
شیعه یعنی صد بیابان جستجو /شیعه یعنی هجرت از من تا به او
ساقی امشب باده از بالا بریز باده از خمخانة مولا بریز
بادهای بیرنگ و آتشگون بده زان که دوشام دادهای افزون بده
ای انیس خلوت شبهای من میچکد نام تو از لبهای من
محو کن در بادهات جام مرا کربلایی کن سرانجام مرا
3.بزم فرات،خانم محمدی
ای حسین نامت تسلای دلم
ای حسین عشقت تمنای دلم
ای حسین جانم به قربانت شود
جان من قربان چشمانت شود
ای حسین رحمی نما بر این دلم
ای حسین حلال رفع مشکلم
ای حسین سلطان دشت کربلا
ای حسین ای کشته در راه خدا
ای حسین چشمم به درگاهت بود
دیده ام از دور گریانت بود
خانم فاطمه محمدی،طلبه پایه پنجم
«چهل حكمت رضوى»
«چهل حكمت رضوى»
1 ـ مِن اَخلاقِ الاَنبیاء التَّنّظُّف
نظافت موجب پاكى جسم است نظافت مایـه آرام جـان است
امـام هشتمین فرمود بـا خلق نظـافت شیـوه پیغمبران است
2 ـ صاحِبُ النّعمَةِ یَجِبُ ان یُوَسِّعَ عَلى عِیالِهِ
توانگر را بوَد واجب كه بخشد زن و فـرزند را از مال دنیـا
دهـد وسـعت به امر زندگانى بـه شـكر نعـمت حى ّ تـوانا
3 ـ مَن لَم یَشكُرِ المُنعِمَ مِن المَخلوقین لَم یَشكُر اللهَ عزّوجلّ
شـنیده ام كه علـى بن موسـى كاظم خدیو طوس، بفـرمـود نكته اى زیبـا
كسى كه نیكویى خلق را نداشت سپاس نكـرده است سپـاس خداى بـى همتـا
آقا می دونم ...
من می دونم چشم تو دنبالمه ، اگه آرومم ، اگه اعتباری دارم ، اگه مردم به خوبی دارن نگام می کنن ، اگه ارزشه کوچکی دارم ، آقا تو داری نگام می کنی !!
یا بن الحسن !
چقدر توی این جمعیت نگاهت دنبال من بود تا منو با خودت آشتی بدی ؟!
چقدر خوبان خودت رو دور خودت جمع کردی و منه بدم دعوت کردی ، یه جوری با تو آشتی بکنم یه جوری باهات حرف بزنم ، تو هم یه جوری منو تحویل بگیری که بقیه نفهمن ؟!
نذاشتی داد بزنم ، نذاشتی بلند بگم !!!
گفتی همون جوری بیا بشین نمی خواد تو حرف بزنی !!!
آداب مجلسی پیامبر «صلی الله علیه و آله»
حضرت رسول (ص) در هیچ مجلسی جز با یاد خدا نمی نشست و از آن برنمی خاست.
ایشان در مجالس عمومی جای ویژه ای برای خود در نظر نمی گرفت. و در هرجا که خالی بود می نشست
با جملات کوتاه و پرمعنا سخن می گفت و هیچ گاه سخن دیگری را قطع نمی کرد و با کسی مجادله نمی نمود.
در حضور ایشان از کسی بَد گفته نمی شد و اگر از کسی خطایی سر می زد نقل نمی گردید.
پاهای خود را بین یاران دراز نمی نمود و وقتی مکان مجلسی تنگ می شد، برای اصحاب خود جا باز می کرد.