عکس دخترم . . .
نزدیک عملیات بود
می دونستم تازه دخترش بدنیا اومده
دیدم سر یه پاکت از جیبش زده بیرون
گفتم: چیه؟
گفت:عکس دخترمه
گفتم:بده ببینم
گفت:خودم هنوز ندیدمش
گفتم : چرا ؟
گفت : الان موقع عملیاته ،می ترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده
بذار بعد از عملیات می بینم
منبع: مجموعه خاطرات ” کتاب شهید زین الدین “
تطهير محل متنجس با پارچه مرطوب
س: اگر سه بار دستمال مرطوب را روى محل نجس بکشيم آن قسمت پاک مىشود يا خير؟
ج) اگر آب زير دستمال جارى نشود پاك نمىشود.
نجاست دهان حاوى دندانهاى پر شده
س: اگر دندانها به وسيلهى موادى پر شده باشند كه قابل جدا شدن از آنها نيستند، در صورتى که داخل دهان نجس شود، آيا نياز به آبکشى آن وجود دارد يا به صرف زوال عين نجاست، پاك مىشود؟
ج) اگر جزو دندان محسوب شود، پس از زوال عين نجاست پاك مىشود و آب كشيدن لازم نيست.
تطهير با آب باران
س: آيا آبهايى كه بواسطه باران در روى زمين جمع مىشود پاك كنندهى ته كفش پس از طى چند قدم مىباشد؟
ج) اگر موقع باريدن باران در آن آبها قدم بزنيد، در صورتى که عين نجاست از آن برطرف شود، پاک مىشود.
راز بزرگ
*راز بزرگ پيروزی در همهی ميدانها، از خود گذشتگی است*
امام خامنه ای(مدظله العالی)
به یاد مولا
سرشک نیاز
دلی که پیش تو ره یافت باز پس نرود هوا گرفته ی عشق از پی هوس نرود
به بوی زلف تو دم می زنم درین شب وگرنه چون سحرم بی تو یک نفس نرود
چنان به دام غمت خو گرفت مرغ دلم که یاد باغ بهشتش درین قفس نرود
نثار آه سحر می کنم سرشک که دامن توام ای گل ز دسترس نرود
دلا بسوز و به جان بر فروز آتش عشق کزین چراغ تو دودی به چشم کس نرود
فغان بلبل طبعم به گلشن تو خوش است که کار دلبری گل ز خار و خس نرود
دلی که نغمه ی ناقوس معبد تو شنید چو کودکان ز پی بانگ هر جرس نرود
بر آستان تو چون سایه سر نهم همه عمر که هر که پیش تو ره یافت باز پس نرود
توکل و رضا
ترا شکر می کنم که از پوچی ها ، ناپایداری ها ، خوشی ها و قید و بندها آزادم کردی و مرا در طوفانهای خطرناک حوادث رها ننمودی، و درغوغای حیات، در مبارزه با ظلم و کفر غرقم کردی، لذت مبارزه را به من چشاندی ، مفهوم واقعی حیات را به من فهماندی… فهمیدم که سعادت حیات در خوشی و آرامش و آسایش نیست ، بلکه در جنگ و درد و رنج و مصیبت و مبارزه با کفر و ظلم و بالاخره در شهادت است.
خدایا ترا شکر می کنم که به من نعمت ” توکل ” و ” رضا” عطا کردی، و در سخت ترین طوفانها و خطرناکترین گردابها، آنچنان به من اطمینان و آرامش دادی که با سرنوشت و همه پستی ها و بلندیهایش آشتی کردم و به آنچه تو بر من مقدر کرده ای رضا دادم.
خدایا در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتی ، تو در کویر تنهایی، انیس شبهای تار من شدی، تو در ظلمت ناامیدی، دست مرا گرفتی و کمک کردی… که هیچ عقل و منطقی قادر به محاسبه پیش بینی نبود، تو بر دلم الهام کردی و به رضا و توکل مرا مسلح نمودی، و در میان ابرهای ابهام و در مسیری تاریک، مجهور و وحشتناک مرا هدایت کردی.
بخشی از مناجات شهید چمران
بذار ببوسش ...
خواهری داد می زد گریه می کرد،می گفت:می خواهم صورت برادرم را
ببوسم … اجازه نمی دادند.
یکی گفت : خواهرش است ، مگر چه اشکالی دارد ؟ بگذارید برادرش را ببوسد.
گفتند : شما اصرار نکنید نمی شود … این شهید سر ندارد !
یا زینب کبری(س)
دختری شبیه به خدا . . .
آرام از کنارت می گذرد ، بی صدا … بدون جلب توجه . . .
سیاهی ، رنگ اوست و بو نداشتن ویژگی او . صورتش نمیبینی ، اما در مقابل اویی .
اوست که با سکوت ، با تو حرف میزند و به تو می آموزد ….. اگر اهلش باشی .
در اوج کرامت هست و تندیس متانت . . .
نزدیک ، اما دور از دسترس … بی عشوه ولی دلربا … اوست معلم وقار در قله ی بی نیازی . . .
هر خار و خسی عاشقش نمی شود و زیباییش را هر دلی لمس نمیکند …
او پیش از انتخاب شدن انتخاب میکند و پیش از معشوق شدن عاشق میشود …
با زیرکی گوی عقل را از کنار دیو هوس می رباید ….
او همان دختر عفیف و در پس پرده ی حجاب است …
آری او دختری است شبیه به خدا . . .
بگریید ، بسوزید که وصیت شهدا این است . . .
مادرم زمانی که خبر شهادتم را شنیدی گریه نکن ،
زمان تشیع و تدفینم گریه نکن ،
زمان خواندن وصیت نامه ام گریه نکن ،
فقط زمانی گریه کن که مردان ما غیرت را فراموش می کنند و زنان ما عفت را . وقتی جامعه ما را بی غیرتی و بی حجابی گرفت مادرم گریه کن که اسلام در خطر است .
شهید سعید زقاقی
منبع: حجاب ایرانی