هر چه در توان داریم ...
پس از سومین روز شروع حمله ی خیبر،توان همت آنقدر از کف رفته بود
که به دیوار تکیه می داد و با صدائی خسته و ضعیف ،گردانها را هدایت می کرد.
هر چه به او اصرار کردند به اورژانس برود قبول نکرد.
همت گفت: حالا که در خط نیستم،باید بچه ها لااقل صدای من را بشنوند.
به ناچار امکانات درمانی را کنار او آوردند و با بالازدن آستینش سِرُمی به دست او
وصل کردند.همت ،بی توجه به کار امدادگرها،با بی سیم با خط تماس می گرفت.
وقتی همت شنید یکی از گردانهایش در زیر شدیدترین آتش دشمن مقاومت
می کند به راه افتاد تا در کنار یاران بسیجی خود باشد.هر چه فرماندهان
خواستند مانعش شوند ،نتوانستند.همت در همان لحظات گفت:
- ما باید هر چه درتوان داریم،بگذاریم تا صحبت امام به زمین نماند .باید استقامت کرد.
ما در این جنگ به سلاح و تجهیزات نظامی متکی نبوده و نیستیم ؛ ما به خدا اتکاء داریم.
ما باز هم شهید می دهیم و این جنگ را با خون پیش می بریم .
بعد،همه دیدند سوار بر موتور شد و به طرف خط رفت .در راه -به همراه شهید
سید حمید میرافضلی- ترکش توپی بهانه شد تا این دو پرستوی بلند پرواز به
سوی عرش پر کشند…